زنِ مردنما میشوی
هر چه میخواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکنها فقط برای کسانی است که از ایمان دل بریدهاند و امید را به دل راه نمیدهند.
اسلامی که من میشناسم با اسلام اون فرق میکنه و از همه مهمتر خداوندی را که میپرستمش من جور دیگه ای میشناسم خدائی که هروقت برگردی میبخشدت و هروقت صداش کنی جوابت را میده خدائی که من میشناسم خدائی که حتی از مهربانترین آدمهایی که میشناسیم مهربانتر و قلب ی به وسعت اقیانوس داره حتی وقتی بنده بدی هم باشی و صداش کنی نمیگه ولش کن این بد بود بلکه با عطوفت یشتری به سراغت میاد خدائی که من میشناسم خدائی که حتی میشه ازش درخواستهای بچگانه کرد بدون اینکه بترسی به سخره ات بگیره مثل اینکه خدایا میشه امروز بیاد ببینمش خدایا قول میدهم اگه آمد فلان کار را میکنم خدائی که من میشناسم وقتی این درخواستهای بچگانه را داشتی برایت انجام میده و اگه انجام نداد حتما درش مصلحتی را گذاشته که بعدها خودت بهش پی میبری و یا زمان بهت نشون میده که چقدر درخواستت بچگانه بود خدایا من خدائی که وقتی دلت تنگه میتونی گریه کنی ازش گله کنی بعد یکدفعه می بینی چقدر حالت بهتر شده چقدر احساست نسبت به همه چی عوض شده هر قطره اشکی که میریزی اندازه خروارها سبک میشی خدای من خدائی که همیشه و در همه حال بفکرت وقتی صداش میکنی آنقدر از شنیدن صدات خوشحال میشه که جوابت را نمیده شاید که بیشتر صداش کنی خدای من خدائی که سرتا سرش رحمان و رحیم خدائی که دیر غضب میکنه خدائی که عصیان و نافرمانیت را میبخشه خدائی که ستار العیوب خلاصه اینکه خدای من آنقدر خوبه که هرچی بگم ازش کم گفتم اما در عوض مهنس انجمن اسلامی گرانقدر خدائی را برای من ترسیم میکنه که سرتا سر سختگیر هیچ وقت بهم اجازه نمیده که اشتباه کنم هروقت تمرد کنم من را به بدترین وجه مجازات میکنه ولی من این خدا را دوست ندارم من خدائی خودم را دوست دارم که اون هم خوبه
خدا جون تو که برایت کاری نداره یک خورده کوچولو ما را به راه راست هدایت کن
دوست ندارم همسر آینده ام اینجوری باشه مذهبی بودن را دوست دارم اما فقط حجاب تویش نداشته باشه این روسری من را میکشه و گرنه نماز و روزه و بقیه اش مشکلی نیست اما مطمئنا با یکی ازدواج میکنم که از اون مذهبی های تیر باشه اونوقت خدا به من رحم کنه البته اون وقت خودم را میزنم به پرو بازی و میگم که خدا خودش خواست و ما را به راه راست هدایت کرد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است
که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
****
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
****
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند.
و تو از او رسم محبت بیاموزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
****
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
****
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است
که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی.