سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در دین خدا تفقّه کند، خداوند همّ وغمش را کفایت می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد روزیش دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :42
کل بازدید :152597
تعداد کل یاداشته ها : 275
103/9/11
10:46 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
کودکی تنها[1]
سلام دانشجوی ارشد هوش مصنوعی هستم و از داستانهایی که عمق و محتوا دارن خیلی خوشم میاد سعی میکنم اونا رو اینجا هم بزارم تا همه ببینن و از خوندنشون لذت ببرن روزگاری پر از یاسهای سپید داشته باشید

خبر مایه


        یک روز آموزگار از دانش آموزانی  که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید
        راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند
        با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های
        دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن
        در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
        در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز
        عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو
        زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای
        تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
        یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،
        تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
        رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی
        نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
        لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
        بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های
        مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
        داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
        راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
        بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
        راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم
        بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت  همیشه عاشقت بود.
        قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست
        شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا
        فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ
        مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم
        برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
        …….
        پس یاد گرفتید چی کار کنید دیگه، اگه ببر به شما و همسرتون حمله کرد به
        ایشون بگید عزیزم شما فرار کن من خودم جلوی ببر رو می گیرم!